فقط عشق

کسی وارد این وبلاگ نشه خصوصیه

فقط عشق

کسی وارد این وبلاگ نشه خصوصیه

تماشا کن... چه بیرحمانه زیبایی...

مگه آدم از زندگی چی میخاد بجز یه عشق نازی مثه مهدیه خودم

خیلی ممنون عزیزم بابت این همه کامنت قشنگت

دستت درد نکنه واسه این همه لطفی که به من داری

مهدیه جونم احساس میکنم به آخر خط خیلی نزدیک شدیم آخری که امکان داره جدایی باشه و شایدم یه وصالی که آغاز راه طولانی باشه.

شبها به یاد تو و عکست میخابم و صبحها با اس ام اس  صبح بخیر به شما بیدار میشم

کی میشه شبها با دیدن روی نازت بخابم و صبحها به خود خودت بگم صبح بخیر نازنینم

دیگه خسته شدم از این برزخ

دیگه نمیخام اینطوری ادامه پیدا کنه

اگه قراره با هم باشم نمیخام یه لحظه رو از دست بدم

میخام از همین الان پیش عقشم باشم

نمیدونم این چه حسیه فقط میدونم صدات هم بهم آرامش میده

مهدیه خانم

دوستت دارممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

اگه قابل بدونی

مواظب خودت باش

 

 شب از مهتاب سر میره

     تمام ماه توی آبه

     شبیه عکس یک رویاست

     تو خوابیدی، جهان خوابه!

      

     زمین دور تو میگرده

     زمان دست تو افتاده

     تماشا کن، سکوت تو

     عجب عمقی به شب داده

      

     تو خواب انگار طرحی از

     گل و مهتاب و لبخندی

     شب از جایی شروع میشه

     که تو چشماتو می بندی...

      

               تو را آغوش میگیرم

               تنم سرریز رویا شه

               جهان قد یه لالایی

               توی آغوش من جا شه

                

               تو را آغوش میگیرم

               هوا تاریکتر میشه

               خدا از دستهای تو

               به من نزدیکتر میشه

                

               زمین دور تو میگرده

               زمان دست تو افتاده

               تماشا کن، سکوت تو

               عجب عمقی به شب داده

                

          تمام خونه پر میشه

          از این تصویر رویایی

          تماشا کن، تماشا کن

          چه بیرحمانه زیبایی...


         

 

نظرات 14 + ارسال نظر
گلپسر جمعه 12 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 17:28 http://black-city.blogsky.com

کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ای ساخت
با نمی شه ، با نمی خوام ، ‌با نشد ، با نداره

مهدیه دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 18:55

عزیزم.مهربونم
خیلی برام عزیز و مقدسی.
تمام این حرفها رو از ته دلم بهت زدم.
عزیزم مطمئنم آخر خط عشق ما هیچ وقت نمی رسه.بزودی کنار هم به آرامش میرسیم.خیلی زودتر از اونی که فکر می کنیم به وصال هم میرسیم.
تمام امیدم فقط به خدا هست.پس خدا کمک میکنه دو تا عاشق بهم برسن.
نازنینم.این آرزوی منم هست که کنارت به آرامش برسم و روی ماهت رو هر لحظه در واقعیت ببینم.نه اینکه چشمامو ببندم و تو رویاها کنارت باشم.
عزیزم.بذار صبر کنیم تا خدا کمک کنه و بهم برسیم.
دوستت دارم قشنگترین رویام.
عاشقتم.نه عشق زمینی که در دست همه هست.عشق ما عشق خداییه که هیچ کس ندارتش.
شما بهترینم.همه زندگیم ارزش و لیاقتت خیلی بالاس.

مهدیه سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 17:21

سلام به مهربونترینم.
روزت مبارک نازنینم.
عزیزم امیدوارم سال دیگه کنار هم باشیم و این روز رو برات جشن بگیرم.
تنها آرزوی من.دوستت دارم.
عزیزم.دوباره هر شب به خوابم میای و باهات حرف میزنم.
دوستت دارم عزیز ترینم.

مهدیه سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 18:45

عزیزترینم هرشب دعا میکنم بهم برسیم.
باهم تا لحظه آخر عمرمون خوشبخت بشیم.نه جدا از هم.

مهدیه پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:54

سلام عزیزترینم.روزت بخیر مهربونم.
مامان اینا اومدن.دیگه نمیشه مثل چند روزه قبل.عشقمون رو بهم راحت بگم.فریاد بزنیم و بدونیم فقط خودمون دوتا صدای عشقمون رو میشنویم.
نازنینم.بهترینم.عاشقتم.
دیشب دلم بهونت رو می گرفت.از صبح یکبار باهات حرف زدم.
شب که میخواستم بخوابم.به یاد تک ستاره آسمون عشقم خوابم برد.
عزیزترینم.مواظب خودت باش.

مهدیه پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 13:10

عزیزم دوستت دارم به اندازه تک تک دلای عاشق.
مسنی.دلم برات خیلی تنگ شده.
امروز ۲ماه و ۱۳ روزه ندیدمت.
خیلی دلم برات تنگ شده.
مهربونم.امیدوارم زودتر از اونی که فکر میکنیم بهت برسم و جای تمام این تنهایی هارو پر کنیم.
دوستت دارم.

مهدیه شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:14

سلام مهربونم.سلام عزیزترینم.
امروز و روزای قبل برام فقط جای تنهایی و دلتنگی داره.
عزیزم.دیشب با صورت خیس خوابم برد.
چقدر دوریت برام سخته.
خیلی درهم شکسته شدم.
نازنینم.مهربونم.دوستت دارم.
اما احساس میکنم.............
ببخشید خیلی اذیت داری میشی.منو ببخش عزیزم.

مهدیه شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 15:48

عزیزترینم.مهربونم.
چرا این حرف رو میزنی.میدونم داری اذیت میشی.میدونم از وضع حاضر خسته ای.میدونم دیگه به تنگ اومدی.
اما به خدا منم دوست دارم زودتر کنارت باشم و بهت برسم.
چرا همه فکر میکنن .من احساس ندارم.
اگر گفتم اگه میخوای مامان اینا یکیو برات پیدا کنن.نه اینکه از عشقم کاسته شده.نه.فقط اینکه دارم اذیت شدن کسیو میبینم که برام خیلی عزیزه.حتی عزیزتر از...
نازنینم.من بدون تو هیچم.خودتم میدونی چقدر دوستت دارم.
خیلی سخته که نتونی صدای عشق تو دلت رو برای همه فریاد بزنی.
اگر دو روزه بهم ریختم.چون دارم تصمیم میگیرم به مامانم همه چیزو بگم تا زودتر بهت برسم.
اگرم قرار نیست برسم تصمیم آخرمو .....
از این دنیا فقط تو رو میخوام.اگر قراره شما رو هم نداشته باشم .پس....
دنیای من.این دنیای آدمای سنگی مال خودشون.من فقط ترو میخوام.به کی بگم من از دنیای به این بزرگی فقط عشقمو میخوام که کنارش به آرامش برسم.
خیلی سخته عشقت رو فقط تو رویا به آغوش بگیری.خیلی سخته تو رویا با عشقت درددل کنی.خیلی سخته تو رویا سر روی شونه های محکم و مردونه عشقت بذاری و گریه کنی.
بهترینم.همه اینها مثل یه بغض تو گلومه.که نمیذاره با کسی حرف بزنم.
همین بغض گلومه که چند روزه بهمم ریخته و نمیذاره از تاری که برای خودم تنیدم بیرون بیام.
همین بغضه که نمیذاره نفس بکشم.
همینه که احساس میکنم فقط به وجود خودت احتیاج دارم.
بعد همه این دردها بهم میگی میخوای تمومش کنیم.
وای.این سخت ترین کلمه است.کلمه ای که زیرش خرد شدم.

مهدیه یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 14:25

سلام به نازنینم.سلام به تنها عشقم که برام خیلی مقدسه.
نمی دونم چند روزه که به خونه تنهاییامون سر نزدی.
عزیزترینم.دیشب شاید حرفات خیلی رک بود اما واقعیت بود.شما درست میگی.
شاید اگه شما خواستگار معمولی بودی.منم راحت به خانوادم می گفتم من همینو میخوام و شریک زندگیم رو انتخاب کردم.چون ترسی نداشتم .اما الان اگه نمی تونم راحت به مامانم بگم.فقط برای اینه که اون از اول شک به آشنایی ما داشت.و اینکه احساس میکنم اگر رابطه ما رو بدونه.بدتر میشه.شایدم راحت تر قبول کنه.
بهت گفتم صبر کن.اما شما هم درست میگی.تا کی صبر کنیم.اما میبینی که مامانم خودش داره وابستگیش رو کم میکنه.
نمی دونم چرا همه فقط خودشون رو میبینن.
مامانم تنها شدن خودش رو بهونه نرسیدن من به عشقم کرده.شما هم فکر میکنی انگار عشقت بی ثمر شده و منم فقط دارم اذیتت می کنم و برام آینده مهم نیست.
جدی فکر می کنید .دوست دارم اینطور ساعت ها و روزها بگذره و بلاتکلیف زندگی کنیم.
نمی دونم .احساس می کنم هنوز عشقم رو باور ندارید.و اینکه چقدر بهم ریختم.اگر شما حداقل ساعتی از روز رو به بهانه کارهاتون از یاد من غافلید.من هر ثانیه به فکر آینده و عشقمونم.
نازنینم.از صبح وقتی صدای زنگت رو میشنیدم.دوست داشتم بردارم.اما یه ترس بهم اجازه نمیداد.
ترس از اینکه کسی از اونور گوشی ازم بپرسه چکار کردم و چیکار میخوام بکنم.
دارم تصمیم میگیرم.
عزیزترینم.همه زندگیم.من اصلا اهل فداکاری نیستم.نمیدونم دیشب با خنده شروع کردم.اما وقتی تلفن قطع شد شکایت دوری و عشقمون رو با تمنا به خدا بردم و گفتم.اینکه یه عشق پاک و ساده دارم.ولی ...........
می دونی انقدر دلم کوچیک شده که با یک کلام که شاید واقعیت زندگی هم باشه اشکام رو گونه هام سرازیر میشه.
بهترینم.خیلی فکرای بدی به سرم میاد و میره.اما هنوز از لطف خدا برای رسیدن بهت و آرام گرفتن کنارت ناامید نشدم.
مطمئنم راه رسیدنمون هرچه زودتر آسان میشه.
اما اگه تا اون موقع کنارم باشی و نرفته باشی.
وای.حتی فکرش هم برام یه مصیبت بزرگه که روزی.......
دوستت دارم همه زندگی و وجودم.
مطمئنم بزودی بهت میرسم و هردو به این روزهای دوری به چشم یک خاطره نگاه میکنیم.

مهدیه یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 14:40

دوستت دارم مهربونم.
خیلی برام عزیزی.

مهدیه یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 17:22

قشنگم.رویای زیبای خودم.
مگه میشه آدم کسیو دوست داشته باشه و بخواد سر یک حرف و یک بحث باهاش قهر کنه تا تلافی در بیاره.
مهربونم انقدر برای عزیزی و انقدر جذاب و مهربونی که هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم که روزی بخوام تلافی هر کاری رو بکنم.
امیدوارم اون روز هیچوقت تو زندگیمون نیاد که بخوام با عشقم قهر کنم و یا......
مهربونترین عشق روی زمین.دوستت دارم.بدون انقدر برام باارزشی.انقدر خاطرت رو میخوام که دوست دارم تمام زندگیم رو فدای یک لحظه خوشی و شادیت کنم.
نازنینم.دوستت دارم ناز نازیه خودمی.

مهدیه یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 17:46

من فدات بشم عزیزم که نمی تونم لحظه ای بدون شما زندگی کنم.
دوستتتتتتتتت دارم.
عاشقتممممممممممممممممم

مهدیه یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 21:58

مسنی خودم ببخش.تروخدا ببخش.
چند روزه بهم ریختم.بخدا امروز قصد تلافی نداشتم.چطور بگم تا باور کنی.
نازنینم.گوشیتو بردار.
مگه بهم قول نداده بودیم حتی اگه باهم قهرم کردیم شب که شد آشتی کنیم.
گوشیتو بردار.داره قلبم کنده میشه.احساس میکنم یه چیزیو گم کردم.
جون مهدیه بردار.
ببخشید.بگم کار امروزم درست نبود.خوبه.
بگم غلط کردم.
مسنی خودم گوشیتو جواب بده.
اگر تلفن رو قطع کردم چون احساس کردم وقتی میگی دیگه هدفی نداری.یعنی برات بی ارزش شدم.
محسن چقدر داد بزنم تا به گوشت برسه.تروخدا گوشیو جواب بده

عماد دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:27

نوشته بودی که ویلاکت خصوصیه.
فضولی کردم.پوزش
اگه جوابمو بفرستی ممنونت می شم.
به هم رسیدین؟
منتظرم، لطفن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد