مهدیه جونم
داره کم کم سالگرد آشناییمون فرا میرسه
ولی نمیدونم چرا احساس میکنم عمریه میشناسمت
عزیز دلم
بعضس وقتها خیلی دلتنگت میشم و بعضی وقتها ترس از آینده دلمو میریزه پایین
نمیدونم آخر این ماجرا چیه
داره کم کم خسته میشم از وضع موجود
میخام زودتر بهت برسم
ولی انگار آرزوی خیلی بزرگیه
ببخشید اگه بعضی وقتها اذیتت میکنم
ببخشید اگه خیلی وقتها درکت نیمیکنم
معذرت میخام اگه قدرتو نمیدونم
مهدیه...............دوستت دارم..خیلی
اینم تقدیم به بهترینم
من میگم منو شکستن
چشم فانوسمو بستن
تو میگی خدا بزرگه
ماهو میده به شب من
من میگم آخه دلم بود
اون که افتاده به خاکه
تو میگی سرت سلامت
آینه ها زلال و پاکه
اینه
که فاصله ها رو
نمیشه
با گریه پر کرد
یکمون بهار سرخوش
یکیمون پاییز پر درد
من میگم فاصله
مرگه
بین دستای تو تا من
تو میگی زندگی آیینه
حاصل عشق تو با من
من میگم حالا بسوزم
یا که با غصه بسازم
تو
میگی فرقی نداره
من که چیزی نمیبازم
من میگم اینجا رو باختی
عمری
که رفته نمیاد
تو میگی قصه همین بود
تو یه برگی تو این باد
من فدای عشقت بشم.
من فدای آرزوهای قشنگ و نازت بشم.
فقط میگم که خیلی دوستت دارم.
نمیذارم بینمون دیوار جدایی بکشن.
این وبلاگ شده تمام آرزوی من.
وقتی میام توش .احساس میکنم کنارتم.
بغضم سر باز میکنه و اشکام میاد پایین.بدون اجازه من.
عزیزم دوستت دارم.عاشقتم
من بدون تو همه چیزمو میبازم.نازنینم.
اذیتم نکردی.فقط نازمو خریدی.با همین بغضم میگم دوستت دارم.می خوامت.بدون تو هیچم.
عزیزم.انقدر بهم ریخته بودم که این ماه.ماهگرد عشقمون یادم رفت.
امروز9 ماه و 3 روزه که عشق تو دلامون زندس.
نازنینم.دوستت دارم.امیدوارم سالگرد 9 سالگی عشقمون رو کنار هم جشن بگیریم.با یه نی نی کوچولو کنارمون.