فقط عشق

کسی وارد این وبلاگ نشه خصوصیه

فقط عشق

کسی وارد این وبلاگ نشه خصوصیه

دوس ندارم که عاقبت تو بشکنی به جای من

اگه شکسته پای من

گریه نکن عصای من

هر چه شکست بنویس به پای گریه های من


نگاه با صداقتت غنیمته برای من

اینه و شمعدون نمی خوام

من لب خندون نمی خوام

هر چی که خندس واسه تو

هر چی غصه برای من

بخند و از خنده بگو از غم بازنده بگو

عمر بزرگوارتو تلف نکن به پای من

عشق منو می خوای چیکار

عذر و بهونه کم نیار

دوس ندارم که عاقبت تو بشکنی به جای من

نظرات 16 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 21:53

شعر قشنگی بود جدا شعر عالی بود

مهدیه سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:17

عزیزم.مهربونترینم.همین حرفات بود که عاشقم کرد.
نمیخوام لحظه ای فکر کنم.شاید روزی کنارم.........
عزیزم با همه میجنگم تا بهت برسم.چون دوستت دارم.میخوامت.
عمرم وقتی تلف میشه که تو کنارم نباشی و یادت تو ذهنم و عشقت تو قلبم نباشه.
وقتی الان میدونم تمام ثانیه های زندگیم به فکرتم.وقتی عشقت تو قلبمه.وقتی میدونم هر لحظه زندگیم حرفها و زنگات بهم امید زندگی میده .پس یک لحظه هم فکر نمی کنم عمرم داره تلف میشه.
از خدا میخوام .از ته دلم میخوام.اگه قراره روزی یک نفرمون این وسط بشکنیم .اون یه نفر من باشم.
نمیخوام لحظه ای اشکاتو ببینم.از خدا میخوام هر جا هستی.فقط سالم باشی و هیچ وقت ناامیدی به قلب کوچیک و مهربونت رخنه نکنه.
محسنم.مهربونم.عزیزترینم.بهترین عشق روی زمین.نازنینم.از ته دلم میگم دوستت دارممممممممممم

مهدیه سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 15:31

عزیزم زمانی خوردن قرص هام برام مهم بود ه میخواستم سالم باشم تا کنار عشقم به خوشبختی برسم.
اما الان که تکلیفمون روشن نیست........
شوخی کردم نازنینم.مهربونم از فردا امشب شروع می کنم می خورم.آخه میخوام با عشقم به خوشبختی برسیم.
دوستت دارم.

مهدیه چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 16:17

عزیزم هر روز و هر لحظه که می گذره .دوریت برام تحملش سخت تر میشه.
نازنینم.تنها نگارم.دوستت دارم.به قطره قطره های اشکهایی که برای دوری و عشقمون میریزم قسم.که لحظه ای غمتو نمیتونم تحمل کنم.
از خدا میخوام هرچه زودتر کنارت باشم.حتی اگه یک روز به آخر عمرم باقی باشه میخوام طعم عشق و کنار عشقم بودن رو حس کنم.
از ته قلب و دلم میگم عاشقتم.دوستت دارم.

مهدیه جمعه 5 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 14:25

چرا هیچ کس نمی خواد بدونه تو دل تنهام چی میگذره.
گلم.مهربونم.به خدا همون فدر که ما الان ناراحتی.من هزار برابر ناراحتم.
حداقل خانوادت میدونن دردت چیه.اما من چی؟؟؟
خیلی امروز دلم گرفته.خیلیییییییییییی.
چند روزه بغض تو گلومه.اما حتی اجازه ریختن اشکم ندارم.
گلم خیلی جمعه بدیه.دلتنگیام زیاد شده.

مهدیه شنبه 6 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 16:05

سلام عزیزترینم.
دلم خیلی داره بی قراری میکنه.وقتی باهات حرف میزنم احساس میکنم کنارمی.اون وقت احساس آرامش دارم.
عزیزم هر روز به این خونه دلتنگیامون سر میزنم تا شاید حرفی زده باشی.اما میبینم هیچ جوابی نیست.
اما به این امید دارم که هنوز کنارمی یا شاید لحظه ای کوچیک به یادم.
میدونی یادته گلم یه روز بهت گفتم.دیر عاشق میشم.اما مطمئن باش که عشقم به شما پررنگ تر میشه.الان همون موقع هست./
شاید شما دوستم داشتی و دوست داشتنت پررنگ نشد.اما هر روز که گذشت مهرت بیشتر تو قلبم جا گرفت تا آخر عاشقم کردی و حالا این عشقته که فقط بهم امید زندگی میده.
هرروز که میگذره عشقت برام تازه تر میشه.انگار تازه دیدمت.
دوستت دارم.

مهدیه یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 13:56

تک ستاره شبهای تنهاییم.تمام عشق و آرزوم دیشب شاید بدترین شب زندگیم بود/
بغضی که تو گلوم بود.عشقی که تو قلبم بود.نمیدونم چی بگم.اشکهایی که هیچ جوابی نمی تونستم بهشون بدم .جز اینکه اجازه بدم بریزن.و فقط مقصر اصلی خودم بودم که نتونستم به همه بگم دوستت دارم .باید بهم برسیم.
فقط نمی خواستم چشمامو ببندم.تا دیر وقت فقط چهره معصومت تو یادم بود.
وقتی چشمامو بستم میخواستم دیگه آخر خط باشم و دیگه بیدار نشم. کابوس هایی که دیدم.
خدایاااااااااااا.............
خستم.تا دیشب امید رسیدن بهت رو داشتم.احساس میکردم با دعا درست میشه.اما دیشب دیدم دعاهام کجا میره مگه؟؟؟/چرا خدا نگاهم نمی کنه.
عزیز ترینم تنها آرزوم رسیدن بهت بود.اما الان آرزوی دیگه ای هم دارم.و اون این که فقط میخوام خوشبخت بشی.خیلی دوستت دارم.امروز هرچی با خودم فکر کردم که میشه با بهانه هایی از هم جدا بشیم تا شما زندگی خوبی رو آغاز کنی.اما نتونستم.فکر جدایی ازت دیوونم میکنه.من میخوامت.اما نمیدونم به کی بگم.
میگن اگه خدا بخواد همه آروم میشن و قبول میکنن.پس چرا خدا نمی خواد ما بهم برسیم.
اما هنوز ناامید نشدم.من دعامو میکنم.چون میخوام با عشقم خوشبخت بشم.نه جدا از شما.میدونم با رفتنت روح زندگی رو هم ازم میگیری.
خیلی برام عزیزی.نازنینمی.مهربونمممممممم

مهدیه دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:26

سلام بهترینم
دیشب تو دلتنگیام اومدم برات نوشتم.از دوری و از جدایی.از عشقی که در این بین فقط سکوت کرده و با نگاه معصومانه از همه کمک میخواد برای رسیدن به بهترین و عزیزترینش.اما همه یکدفعه پاک شد.
گلم ممنونم ازت خلوتی برام درست کردی که میتونم تمام حرفهای زندگیم رو برات بگم و راحت بشم.
قشنگم.مهربونم وقتی شب میشه فقط دوست دارم چشمامو ببندم و فقط به خودت فکر کنم.به عشقی که برام گذاشتی.اما وقتی چشمامو می بندم دیگه دوست ندارم باز کنم.دوست دارم لحظه ای چشمامو ببندم و به خواب ابدی برم.اما تنها امید رسیدن به یک نگاه قشنگ شما هست که نمیذاره دعامو از ته دل بکنم.
بغضی در گلو دارم که تنها مرهمش کنارت بودنه.اشکهایی که شاید تا دیروز دوستشون نداشتم.اما حالا برام مقدس شده و فقط به یاد عشقم میریزن.
اگه روزی ازم جدا بشی.مطمئنم که از خدا میخوام دیگه برای همیشه چشمامو ببندم.
نازنینم.هیچ وقت اینطوری ناامید از زندگی نبودم.اما نمیدونم چرا.........
انقدر برام مقدس و عزیز شدی که لحظه ای دور شدن از فکرت رو گناهی میدونم که جبرانی براش نیست.
تمام وجودم .از ته قلبم برات حرف میزنم.دوستت دارم.میپرستمت.

[ بدون نام ] دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 15:50

http://onlynanaz.persiangig.ir/imagea/2dkiyhc.jpg

مهدیه دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 16:12

میخوام برای چشمهات، ستاره قربانی کنم

برای شام مهتاب، شهر را چراغانی کنم

میخوام میان دستهات، دستهام را نقاشی کنم

برای با تو بودن، عشقم را حکاکی کنم

میخوام برای فردا، یک آسمان بسازیم

به نیت دلهامان، برای هم ببازیم

میخوام صدای باران تو لحظه جان بگیره

شاید دلهای خسته با این آرام بگیره

میخوام دوباره گم شم در فکر با تو بودن

چه رویای قشنگی، رویای با تو بودن

مهدیه دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 16:57

عزیزترینم دوستت دارم.خیلی مهربونی گلم

مهدیه دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 22:04

چقدر شبها دلگیر شدن.
چقدر آدما دلاشون سنگی شده.هیچ کدوم درد عشقو نمی فهمن.یا که نمیخوان بفهمن.خیلی بدن.
عزیزترینم.وقتی امشب صدای گرفتتو شنیدم اعصابم بهم ریخت.
راست میگی من واقعا چغندرو رد کردم.حتی نمی تونم حرف دلمو به کسی بگم.حتی نمی تونم بگم یکیو دوست دارم.حق داری.
حرفای سردتم برام امید داره.
نازنینم منو ببخش.دارم اذیتت می کنم.
نمی دونم چرا امشب احساس کردم داری ازم سرد میشی.شاید از حرفات.شاید از اینکه تا بحال بهم نگفته بودی حوصلمو نداری.
کاش بغضم می ترکید.کاش هیچ صبحی برام وجود نداشت.
معذرت می خوام نازنینم.منو ببخش.
خیلی دوستت دارم مهربونم.خیلی برام مقدسی.خیلی........
چطور بگم تا باورم کنی.
کاش حتی یه جواب به نامه های پر از دردم می دادی.
تو ان آسمون به این بزرگی چرا من و تو .ت ستاره وجودم بهم نرسیم.مگه میشه خدا صدای فریادمو رو نشنوه.شاید خدا هم منو از یاد برده.
اما من هنوز به دستای خدا امید دارم.
شبت بخیر مهربونم.تمام وجودم بی تو هیچم.میمیرم.

مهدیه سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:14

سر بر روی شانه های مهربانت می گذارم
عقده ی دل می گشاید گریه ی بی اختیارم
از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

بغض سرگردان ابرم ، قله ی آرامشم تو
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
دوست دارم

مهدیه سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 13:46

عزیزترینم.چقدر دلم برات تنگه.
وقتی این کلمه رو میگم.نفسم میخواد بند بیاد.
نازنینم.ببخش اگه با صدای گرفتم رنجوندمت.
دوستت دارم.
مهربونم.اگه امروز دلم گفته.فقط بخاطر دوری از عشقیه که برا رسیدن بهش بی تابم.
بهترینم.مراقب خودت باش.
تا ابد دوستت دارم.خیلی ناز و مهربونی.

مهدیه پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 14:00

سلام به بهترین عشق روی زمین.
سلام نازنینم.روز قشنگت بخیر
مهربونم.دیروز بهترین روز زندگیم بود.با همه اشکهایی که ریختم.
خنده هایی که کردیم و حرفهای عاشقانه ای که زدیم.
تمام سنگینی ناامیدی های این روزها رو از دوشم برداشتی.
بازم ازت ممنونم گلم.عشقم.همه زندگیم.
امیدوارم بزودی در کنارت به این آرامش برسم و کنار هم طمع خوش عشق رو بیشتر تجربه کنیم.
دوستت دارم عزیز ترینم.

مهدیه شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 16:00

کاش عشق را باور کنند و بگذارن منم.................................................
دوستت دارم عزیزترینم.منو ببخش عزیزم.
کاش میدونستم که آخر تمام این بی قراری ها وصال هست.اون موقع تمام این دردها برام شیرین میشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد